پس از سی سال به زیارت امام رضا (ع) رفتم
تاریخ انتشار: ۱۶ تیر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۵۴۶۸۱۱
در کنار عکس منتشر شده روایت عابس قدسی هم از زیارت خانم گلستان جالب است: باید اعتراف کنم، گمان نمیکردم، این همنشینی یکروزه با لیلیخانمگلستان، تا این اندازه شیرینکامم کند. ۱۶ تير ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۸ رسانه ها خواندنی نظرات
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، هفته گذشته بود که آقای عابس قدسی، مدیر انتشارات سپیده باوران لیلی گلستان نویسنده و مترجم را به مشهد برای یک نشست در کافهکتاب آفتاب دعوت کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در کنار عکس منتشر شده روایت عابس قدسی هم از زیارت خانم گلستان جالب است: «باید اعتراف کنم، گمان نمیکردم، این همنشینی یکروزه با لیلیخانمگلستان، تا این اندازه شیرینکامم کند. اگر فرصتی بود، روایت این 24ساعت را مینوشتم. ولی مجالی ندارم. عازم سفرم و بعد هم که برگردم طبعاً گرفتار کار و روزمرّگیها و روزمرْگیها. چند روزی پیش از برنامه، تماس گرفتم و پیشنهاد مشهدگردی دادم به خانم گلستان. ایشان گفت من فقط به حرم امامرضا؟ع؟ بروم و اگر فرصتی شد بازار. نیازی به برنامه دیگری هم نیست. در راه برگشت از فرودگاه، از من درباره ساعات خلوتی حرم پرسید. گفتم نیمهشب و اول صبح خلوتتر است. قرارمان ساعت 6 صبح شد.یک حرمگردی جانانه کردیم با سیدهلیلیگلستان. نیمه سنتی این خانم در حرم واقعاً دیدنی بود. یک زیارت کاملاً سنتی و حال خوشی که پس از زیارت نصیبش شدهبود تماشایی بود. یاد زیارت دوران کودکیاش کرد که با مادر به حرم آمدهبود. از لیلیخانمگلستان بسیار چیزها آموختم. انضباط آهنین، صبر، تشخصی که طبیعتاً برازندهاش بود و تصنعی نبود. و آخرالامر هم دلسوزی مادربزرگگونه که هنگام خداحافظی داشت و توصیهام کرد به استراحت پیش از سفر، و رانندگی با سرعت مطمئنه! بماند که خودش هم با خنده گفت پلیس در اتوبان تهران_ کاشان جلوی اتوموبیلش را به دلیل سرعت 180km/h گرفته، که البته با احترام از خیر توقیف خودرو گذشت. عکس را هم در بست شیخ طوسی گرفتم. بعید میدانم تا کنون ایشان را با چنین هیبتی دیده باشید.» با این حال بهترین کسی که میتوانست درباره این حضور صحبت کند، خود خانم لیلی گلستان بود که البته خیلی تمایل به این صحبت هم نداشت و سؤالات «صبحنو» را با جوابهای کوتاه جواب داد. نخستین سؤال درباره سیادت خانم گلستان بود که تقریباً جزء نکات جالب و البته گفته نشده زندگی وی بود. وقتی از وی در این باره پرسیدم پاسخ دادند که « من سید طباطبایی هستم». در صفحه آقای مانی حقیقی پسر وی هم در بخش شجرنامه نوشته شده که جد وی سید محمدتقی تقوی شیرازی است. از خانم گلستان پرسیدم که بعد از چند سال به حرم امام رضا؟ع؟ مشرف شدید که وی این طور پاسخ داد «بعد از30 سال و بار چهارم است که به حرم میروم». سوال آخر هم یاد خاطره زیارت با حضور مادر وی بود که در روایت عابس قدسی هم مطرح شده بود ولی خانم گلستان تأکید داشتند که «بار اول با مادر بزرگم آمدم»هر چند روشنفکر ایرانی در سالهای اخیر سعی کرده است که از مظاهر مذهبی جامعه تا حدی دوری کند اما به نظر میرسد آن قدر ریشه مذهب در جامعه ایرانی قوی است که حتی بعد از سی سال میتواند جذبه و کشش معنوی ایجاد کند.
منبع:صبح نو
انتهای پیام/
بازگشت به صفحه رسانهها
R41383/P41383/S9,1299/CT12منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۵۴۶۸۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت سیمین دانشور از دیدار با امام خمینی(ره)
به گزارش «تابناک» به نقل از جماران، هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۰ بود که دختری در خانوادهای از اهالی شیراز به دنیا آمد که اسمش را سیمین گذاشتند. او سالها بعد شد یک نویسنده کاردرست که رمانی به نام سووشون از زیر چکاچک قلمش بیرون آمد. رمانی که به هفده زبان زنده دنیا ترجمه شده و یکی از پرفروشترین آثار ادبیات داستانی ایران است. سیمین دانشور به همسری جلال آل احمد در آمد. او در نخستین انتخابات که در فروردین سال ۴۷ انجام شد ریاست کانون نویسندگان ایران را عهده دار شد. امروز سالروز ولادت این بانوی ادیب ایرانی ما را بر آن داشت تا به خاطرهای از او با امام خمینی (س) بپردازیم. سیمین دانشور در همان اوایل انقلاب به همراه جمعی از اعضای کانون نویسندگان ایران خدمت امام رسیدند. در این دیدار بسیار تحت تاثیر محبت و لطف امام قرار میگیرد. خودش گفته است:
«وقتی امام را دیدم، تحتتأثیر او قرار گرفتم. آنقدر که این پیرمرد باشکوه، آرام و لطیف بود نمیتوانستم در برابر اشتیاقی که پیدا کردم مقاومتی کنم. خم شدم و عبای ایشان را بوسیدم.» (۱)
مرحوم شمس آل احمد نیز در خاطره دیگری از این دیدار سیمین چنین روایت کرده است:
با اوج گیری انقلاب اسلامی آقای خمینی به ایران آمدند. من در آن ایام مریض بودم و در خانه و بیمارستان بستری. امام در مدرسه (علوی) ساکن شدند. من اخبارش را از روزنامه و رادیو و تلویزیون پیگیری میکردم. تشنگی و شوق مردم برای دیدن ایشان وصف ناپذیر بود. من هم خیلی شایق بودم. در آن زمان گروهی از اعضای کانون نویسندگان ایران - که من در اول انقلاب با دیدن مسائلی از آن استعفا کرده بودم به خدمت آقا رفتند که خبرش در مطبوعات منعکس شد. در آن جلسه امام به خانم سیمین دانشور عنایت کرده چند کلمه هم با ایشان صحبت مینمایند. در آن روزها به آنهایی که خدمت امام رفتند حسودیم میشد و خانم دانشور هم به من پز میداد که من رفتم امام را دیدم و شما ندیدید! (۲)
مرحوم شیخ مصطفی رهنما، تنها عضو روحانی کانون نویسندگان از آن دیدار تاریخی نقل میکند: «.. در این دیدار خانم سیمین دانشور در حال بالا رفتن ار پلهها به من گفت: آقای رهنما من چادر سرم نیست، امام ناراحت نشود. من گفتم: نه همین روسری را که مقداری جلو بیاوری تا موی سرتان پوشیده باشد کافی است.»
۱. پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش.
۲. این بخش از مطلبی که پیش از این در سایت جماران منتشر شده بود، استخراج شده است.