ليلي گلستان: هميشه از خطر کردن جواب خوب گرفتهام
تاریخ انتشار: ۱۵ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۶۴۵۳۸۴
خبرگزاري آريا - مجله پنجره خلاقيت - مريم آموسا: ليلي گلستان نياز به معرفي ندارد، نامي آشناست براي کساني که فرهنگ و هنر ايران را در چندين دهه اخير دنبال مي کنند، حتي اگر کتابخوان حرفه اي نباشيد، حداقل يکي از ترجمه هاي او را دست گرفته ايد و خوانده ايد. او در کارنامه کاري اش تجربيات متعددي چون مترجم، کتابفروش و گالري دار را تجربه کرده و همواره در هر کاري که کرده است، بهترين دستاورد را براي خودش و ديگران به همراه داشته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برخي بيشتر موفقيت هاي او را مديون اين مي دانند که او دختر ابراهيم گلستان است. بي شک دختر ابراهيم گلستان بودن بر زندگي فردي و اجتماعي او تاثير خودش را گذاشته است اما روحيات شخصي و تلاش هاي فردي خود ليلي گلستان نقش پررنگي در موفقيت هايش داشته است. او زن جسوري است که در زندگي اش هرگز از خطر کردن نترسيده و همواره جواب خوبي گرفته است.
در ابتداي امر دوست داريم ليلي گلستان را از زبان خودش بشناسيم.
ليلي گلستان. شماره شناسنامه 532 صادره از تهران. دختر فخري و محمدابراهيم. ايراني. مسلمان. شيعه اثني عشري. سيد اولاد پيغمبر. داراي سه فرزند. مترجم 37 جلد کتاب و سابقه 28 سال گالري داري و شش سال کتابفروشي.
اغلب به گونه اي بوده که زن ها زير سايه مردها مانده اند. همه، شما را به عنوان دختر ابراهيم گلستان مي شناسند در حالي که کمتر از مادرتان صحبت به ميان مي آيد.
واقعيت اين است که من دختر ابراهيم گلستان هستم و بر منکرش هم لعنت. من خوشبختانه با همان کتاب اول توانستم خودم شوم. اما پدر و مادر معروف داشتن اين خصوصيت را دارد که مردم گاهي بگويند دختر فلاني که از نظر من اشکالي هم ندارد که خوشايند هم هست.
مادر شما در دوران خودش زن پيشرو و خوش فکري بوده و در فعاليت هاي اجتماعي سهم داشته و مدتي نيز مدير پرورشگاهي بوده است، بعدها نيز به عنوان هنرمند، چقدر مادرتان در شکل گيري شخصيت فکري و اجتماعي شما سهم داشته اند؟
مادر من زن توانايي بود. سال ها يک پرورشگاه را اداره مي کرد که کلي دکتر و مهندس و هنرمند از آن پرورشگاه بيرون آمدند. مادر هميشه نقش مهمي در زندگي فرزندش دارد. حالا چه يک زن روشن و باسواد باشد، چه يک زن عامي. بنابراين حتما نقش مهمي در زندگي من داشته. خيلي چيزها را از او دارم. نظم و ترتيب، خانه داري و آشپزي (من آشپز درجه يکي هستم!) و تحمل و تحمل! و تحمل و مسئوليت پذيري و تعهد.
شما در نوجواني براي ادامه تحصيل راهي فرانسه شديد؛ اگر زندگي مسير ديگري پيش پاي شما مي گذاشت، آيا فکر مي کنيد همچنان مي توانستيد قدم در مسير موفقيت بگذاريد؟
در غربت بودن و تنها زندگي کردن به من آموخت که بايد خودم مراقب خودم باشم و بايد حسابي حواسم را جمع کنم. زندگي در پاريس باعث شد که با نوع ديگري از زندگي آشنا شوم و به تنهايي گليم خودم را از آب بيرون بکشم و همين به من يک جوري استقلال عمل و فکر داد که در زندگي بسيار به دردم خورد. من هيچ وقت وابسته و آويزان پدر و مادرم نبودم. تکيه گاه داشتن و از حمايت برخوردار بودن با وابستگي و آويزان بودن فرق دارد.
همه شما را به عنوان يک زن روشنفکر، مترجم، کتابفروش، گالري دار مي شناسند، براي خودتان کدام بخش از زندگي تان اهميت بيشتري دارد و چرا.
مهم ترين شغل من «مادربودن» است. من پيش و بيش از هر چيز مادر سه بچه هستم، بعد مترجم و گالري دار. فکر روشن دارم اما روشنفکر نيستم.
شما همواره در زندگي شخصي تان بهترين تصميم ها را گرفته ايد و هر زمان که لازم بوده نترسيديد و با جسارت مسير زندگي تان را تغيير داده ايد؛ مثلا تصميم گرفته ايد کتابفروش شويد و بعد کتابفروشي تان را تغيير کاربري داده ايد. چقدر اين روحيه را در مناسبات اجتماعي تان به کار گرفته ايد مثلا براي برپايي نمايشگاه صد اثر صد هنرمند يا هفت نگاه.
نه. همه تصميم هاي زندگي ام بهترين نبوده اند و گاهي تصميم هايي گرفته ام که بعدا فکر کرده ام که مي شد جور ديگري بشود در مورد کارم اين حس را کمتر دارم وقتي به روند کارم از بعد از انقلاب تا به حال فکر مي کنم، مي بينم روند درستي بوده و کج و کولگي نداشته.
شفاف و صريح و پرخطر بوده است. اما از خطر (ريسک) کردن هايم نتيجه خوب گرفته ام. اصولا آدم ترسويي نيستم و مي دانم چگونه با خطرهاي کاري بايد مقابله کرد. بچه که بودم يک روز از کودکستان که برگشتم گريه کنان به مادرم گفتم که پسري در کلاسمان هست که مرا مي زند! من بايد چه کار کنم. مادرم به جاي اينکه فردا بيايد مدرسه و از آن پسر شکايت کند به من گفت تو هم برو محکم بزن توي سرش! و از خودت دفاع کن. همان شد که همين شدم.
شما در گفت و گوهايتان عنوان کرده ايد که کتاب «زندگي، جنگ و ديگر هيچ» مسير موفقيت شما را تسهيل کرد، جدا از ترجمه کتاب که موجب شد همه شما را به عنوان مترجم بشناسند، متن کتاب روي زندگي شما تاثير گذاشت؟
نه تنها متن کتاب بلکه جسارت و شهامت اوريانا فالاچي خيلي روي من تاثير گذاشت و بعد از اين همه سال هنوز به ياد بعضي از صحنه هاي کتاب مي افتم اينقدر تاثيرگذار بود که چند سال پيش تصميم گرفتم بروم و از نزديک مکان ها و شهرهاي کتاب را ببينم و رفتم ويتنام. يادم است وقتي به شهر هوئه رسيدم از شدت هيجان گريه کردم.
اگر قرار باشد از شخص يا کتابي که روي شما تاثيرگذاشته نام ببريد اين افراد چه کساني هستند؟
يکي از کتاب هايي که روي من اثر گذاشت کتاب «دن کيشوت» اثر سر وانتس بود. آدمي که در تخيلش به جنگ آسياب بادي مي رود و فکر مي کند کسي است. شخصيت اين کتاب مي تواند نمادي از خيلي هاي اکنون ما باشد. ترامپ را ببينيد، صاحب (و نه رييس جمهور) کره شمالي را ببينيد... خب اين کتاب خيلي روي من اثر گذاشت. در مورد افراد موثر در زندگي ام بايد بگويم از هر کسي يک چيز را دوست داشتم يا تاثير گرفته ام. زن مورد علاقه ايم «سوزان سونتاگ» است يک روشنفکر به معناي واقعي کلمه. «محمدعلي موحد» را خيلي ستايش مي کنم با کتاب هاي فوق العاده اي که نوشته از نفت بگير تا مولانا و شمس.
يکي از بهترين انتخاب هاي شما براي ترجمه کتاب «تيستوي سبزانگشتي» است، چگونه با اين کتاب آشنا شديد و اين کتاب چقدر در زندگي تان تاثيرگذاشته است؟
تيستو را سيروس طاهباز پيشنهاد داد و من خيلي اين کتاب را دوست دارم. خوشبختانه از همان چاپ اول به شدت مقبول واقع شد تا حالا که همچنان دوستش دارند و چندين نمايشنامه هم از آن روي صحنه آمده و اخيرا محمد چرمشير هم نمايشنامه اش را نوشته که نشر نيلا چاپ کرده است.
اين روزها سخنان شما در تداکس در شبکه هاي اجتماعي بازتاب هاي متنوعي داشته است. جدا از بازتاب ها بخشي از اقبال اين برنامه به بيان شيرين شما باز مي گردد. آيا هيچ وقت در زندگي تان قصد نداشته ايد که در عرصه اجرا وارد شويد و از اين توانايي تان استفاده کنيد؟
من از سال هاي 46 تا 52 در تلويزيون ملي ايران بودم و در برنامه هاي بچه ها و بعد نوجوانان يک برنامه داشتم که چهره ام ديده نمي شد و فقط صدايم بود. به اسم «بچه ها قصه بگين» که بچه هاي زير هفت سال مي آمدند و قصه مي گفتند و من با آنها حرف مي زدم. برنامه خيلي سر و صدا کرد و يک جايزه اي هم از تلويزيون گرفت. بامزه اينجا بود که تماشاچي اصلي اين برنامه بزرگ ها بودند. بعد يک برنامه هم هم زمان ها در راديو داشتم به نام «ادبيات براي کودکان» که صبح هاي جمعه پخش مي شد و مجري ديگر آن آقاي بهروز رضوي است که مجري بسيار معروفي شده است.
اين روزها چه کتابي در دست گرفته ايد و به مترجمان جوان چه پيشنهادي داريد؟
آخرين کتابم «نقاش ها هميشه پول دوست داشته اند» بود که در ارديبهشت امسال براي نمايشگاه کتاب منتشر شد و حالا در حال استراحت هستم و فکر مي کنم ديگر کافي است. پيشنهادم به جوان ها اين است که بخوانند و تنبل نباشند و انگيزه و هدف داشته باشند! من بعد از اين سخنراني با دختران جواني آشنا شدم که نمي دانستند بايد چه بکند و از کجا شروع کنند و اصلا در زندگي چه مي خواهند و اين برايم بسيار تاسف بار بود. اين يعني نه جامعه، نه خانواده و نه دانشگاه اينها را براي زندگي آماده نکرده اند. اين مقوله اي است که بايد به آن توجه جدي بشود.
در انتها اگر حرف ناگفته مانده که دوست داريد با مخاطبان مجله در ميان بگذاريد خوشحال مي شويم.
بعد از اين سخنراني اصلا چنين بازتابي را پيش بيني نمي کردم. راستش را بخواهيد خيلي متاسف شدم که مخالفان حقيرانه نگاه کرده اند؛ نگاهشان به شدت مادي بود: «اگر بابايش اين آدم نبود اين نمي شد. خانه دارد و گريه هم مي کند! هرچي شده بابايش کرده. ترجمه هايش را هم بابايش کرده! کتاب هايش را ريخت توي مشاين، پس خانم ماشين هم داشته!» و هم تعدادي از موافقان که بيشتر خانم هاي وابسته به پدر يا وابسته به شوهر بودند و مي گفتند شما بگو ما چه بکنيم. اين براي من تاسف بار بود. باور نمي کنيد که دقيقا 452 پيام در تلگرام و 48 ايميل دريافت کردم که همه را هم پاسخ دادم.
به قول مجريان تداکس بدجوري ترکونديم! اما تجربه جالب، عجيب و تاسف باري بود.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۴۵۳۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زندگی با آلاحمد در شیوه نگارش سیمین دانشور تاثیر نگذاشت
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: سیمین دانشور نویسنده و مترجم ایرانی ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ در شیراز زاده شد. او سومین فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت بود. دوره ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه انگلیسیزبان مهرآیین گذراند.
در سال ۱۳۱۶ اولین مقالهاش را با نام «زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست» در نشریهای محلی چاپ کرد. در سال ۱۳۱۷ به تهران آمد و مدتی در شبانهروزی آمریکایی تهران ساکن شد و آموزش زبان انگلیسی را پی گرفت. بعد در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد.
در سال ۱۳۲۰ بهعنوان معاون اداره تبلیغات خارجی در رادیو تهران استخدام شد. علیاکبر کسمایی و احمد شاملو از همکاران او در رادیو بودند. سیمین دو سال بعد، یعنی در سال ۱۳۲۲ از کار رادیو کنارهگیری کرد و در روزنامه ایران مشغول به کار شد. از این زمان به بعد، او با نام مستعار «شیرازی بینام» برای نشریات مختلف مقاله نوشت و ترجمه کرد.
در ۱۳۲۷، اولین کتاب خود را با نام «آتش خاموش» نوشت. این اثر نخستین مجموعه داستانی بود که به قلم زنی ایرانی چاپ شد. داستانهای این مجموعه با نقدهای منفی بسیاری مواجه شد. در ۱۳۲۸ با مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و یک سال بعد با جلال آلاحمد، نویسنده و مبارز اجتماعی مطرح آن سالها ازدواج کرد. این ازدواج تا مرگ نابههنگام آل احمد در سال ۱۳۴۸، بهمدت ۲۰ سال دوام داشت.
همزمان با سالروز تولد سیمین دانشور در گزارشی به مرور زندگی این نویسنده پرداختیم که مشروح آن در ادامه میآید؛
تحصیل در آمریکا
دانشور در شهریور ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی از مؤسسه فولبرایت به دانشگاه استنفورد آمریکا رفت و در رشته زیباییشناسی تحصیل کرد. در این سفر نامههایی که بین او و جلال رد و بدل شد که بعدها در کتابی به نام «نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد» توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد. در مدت تحصیل در آمریکا «باغ آلبالو»، دشمنان چخوف»، «بئاتریس آرتور شنیتسلر» و «رمز موفق زیستن» دیل کارنگی را هم ترجمه و منتشر کرد.
بازگشت به ایران و ادامه کار نویسندگی
دانشور در سال ۱۳۳۴ به ایران بازگشت و در هنرستان هنرهای زیبای دختران و پسران مشغول تدریس شد. سپس مدیریت مجله نقش و نگار را پذیرفت و «کمدی انسانی» سارویان و «داغ ننگ» ناتانیل هاتورن را ترجمه کرد.
در ۱۳۳۷ کتاب «همراه آفتاب» نوشته هارولد کورلندر را ترجمه و منتشر کرد. تا اینکه در سال ۱۳۳۸ بهعنوان دانشیار کلنل علینقی وزیری در رشته باستانشناسی و تاریخ هنر دانشگاه تهران مشغول به کار شد. کار تدریس او در دانشگاه تهران تا بیست سال بعد، یعنی سال ۱۳۵۸ که از دانشگاه تهران بازنشسته شد، ادامه یافت.
در سال ۱۳۴۰، دومین مجموعه داستان خود با نام «شهری چون بهشت» را منتشر کرد. دانشور، همراهِ همسرش جلال آلاحمد، عضو کانون نویسندگان ایران بود. و در نخستین انتخابات، فروردین ۱۳۴۷ بهعنوان رئیس کانون نویسندگان ایران برگزیده شد. در تیر ۱۳۴۸ رمان «سووشون» را منتشر کرد که مشهورترین رمان او است و تا به حال به هفده زبان ترجمه شدهاست. بسیاری از منتقدان این اثر را یکی از ماندگارترین آثار ادبی فارسی میدانند. دو ماه بعد از انتشار «سووشون»، در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، جلال آلاحمد درگذشت.
دانشور در سال ۱۳۵۱ کتاب «چهل طوطی» را منتشر کرد. این کتاب ترجمهای است از مجموعهای از حکایتهای هندی که لین یوتانک، نویسنده چینی، در کتابی به نام The Wisdom of Indiaجمعآوری کردهاست. این کتاب که تنها همکاری آلاحمد و دانشور به حساب میآید که توسط انتشارات موج به چاپ رسید.
در سال ۱۳۶۱ کتابی را به نام «غروب جلال» را منتشر کرد. این کتاب از دو بخش تشکیل شدهاست: بخش اول کتاب، با نام «شوهرم جلال» در سال ۱۳۴۱ و در زمان حیات آلاحمد نوشته شدهاست. دانشور این کتاب را با وصف آلاحمدِ نویسنده آغاز میکند، افکار و ویژگیهای اخلاقی او را از منظر خود توصیف میکند و به جنبههای فردی، اجتماعی و سیاسی زندگی او میپردازد. بخش دوم کتاب، تقریباً بیست و یک سال بعد نوشته شدهاست. در این بخش، دانشور خاطره روز درگذشت آلاحمد را روایت میکند. نام کتاب، از همین بخش دوم گرفته شدهاست.
در سال ۱۳۷۲، اولین کتاب از سهگانه سیمین دانشور، به نام «جزیره سرگردانی» منتشر شد که به دغدغههای روشنفکران ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ میپرداخت. در ۱۳۷۶ مجموعه داستان «از پرندههای مهاجر بپرس» با همکاری نشر نو و نشر کانون چاپ شد. در سال ۱۳۷۸ یادنامه جلال آلاحمد توسط علی دهباشی منتشر شد که گفتوگویی مفصل با دانشور را شامل میشد. جلد دوم تریلوژی دانشور، «ساربان سرگردان»، در سال ۱۳۸۰ را چاپ کرد.
دانشور در گفتوگو با ناصر حریری گفتهاست او و جلال آلاحمد هر چه مینوشتند، به هم نشان میدادند اما او هرگز اجازه نمیداده جلال در نوشتههایش دست ببرد. همچنین دانشور هیچگاه از نثر آلاحمد که دستکم سه دهه یکهتاز میدان نویسندگی بود، تأثیر نپذیرفت و زندگی مشترک در شیوه نگارش او اثر نگذاشت و استقلال خود را حفظ کرد.
درگذشت
سیمین دانشور در ۳۰ تیر ۱۳۸۶ بهعلت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارس تهران بستری شد. با بستری شدن او شایع شد که وی درگذشتهاست اما این خبر تکذیب شد. او در ۲۲ مرداد ۱۳۸۶ با تشخیص تیم پزشکی از بیمارستان پارس مرخص شد. دانشور پس از یک دوره بیماری آنفولانزا، عصر روز ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ برابر در ۹۰ سالگی در خانهاش در تهران درگذشت. قبر سیمین دانشور در قطعه هنرمندان بهشت زهرا است.
الهام قاسمی
کد خبر 6089822 الناز رحمت نژاد